زنده ګی من

لحظات تلخ و شیرین زنده ګی من

زنده ګی من

لحظات تلخ و شیرین زنده ګی من

سفر

عزیزانم سلام صبحتون بخیر

امیدوارم خوب و سر حال باشید و دنیا به کامتان

امروز بعد از ۹ روز مینویسم ۲۷  آذر روز جمعه رفتیم پشاور پاکستان، وقتی از افغانستان بخواهیم پاکستان بریم باید دو ماشین سوار بشیم یکی از کابل تا تورخم مرز بین افغانستان و پاکستان و یک ماشین دیګه هم از تورخم تا پشاور خلاصه ما ساعت ۵ صبح حرکت کردیم و ۹ صبح تورخم رسیدیم بخاطر که دختر دایی با بچه هاش هم با ما بودن و بخاطر زنده ګی کردن  کابل را ترک کرد همرا با وسایل خونه اش بود خلاصه بین مرز خیلی اذیت شدیم و ۲ یا دو نیم ساعت معطل شدیم و بلاخره تا پشاور رسیدیم ساعت سه شد دختر دایی و با خانواده و خاله ام که با آنها بود از ما جدا شدن که خونه پیدا کنن و منو بابا و مامان و بچه ها مستقیم بیمارستان رفتیم و مامان بعد از مراحل اداری بستر شد و این کار تا ۹ شب بود که ۹ شب خاله ام اومد که با مامان باشه و مارفتیم و در یکی از اتاقهای که دختر دایی ګرفته بود برای یک شب جابجا شدیم شب اصلا غذا نخوردیم فقط به بچه ها تخم آبجوش دادم نماز خواندیم و خوابیدیم خیلی سترس داشتم چون فرداش مامان عمل میشد فردا صبح بیدار شدیم باز هم برای صبحانه اصلا اشتها نداشتم بقیه کمی صبحانه خوردن و جمع کردیم اومدیم بیمارستان مامانو دیدم چند دقیقه باهاش بودن بعدا بردنیش برا عمل عمل ساعت ۱۰:۳۰ شروع شد و ۳:۳۰ تموم شد لحظات خیلی سترس آور بود خلاصه ګذشت و خدارو شکر عمل خوب بود راستی عمل بنام جابجا کردن زانو یا knee replacement  است و خدا رو شکر اصلا مامان ICU نرفت و مستقیم بخش اومد ولی خیلیییییییییییییی درد داشت خدا یا شکرت که همه چیز ګذرا ست.بعد رفتم با بچه ها و بابا کمی غذا خوردیم و  تا شب با مامان بودیم شب باز هم خاله اومد با مامان و من و بابام و بچه که در انتظار بسر میبردند رفتیم و یک اتاق دیګه ګرفتیم باز هم غذا نخوردم بچه ها و بابا شیر خوردن نماز و خوابیدیم فرداش یعنی یکشنبه کمی صبحانه خوردیم و اومدیم بیمارستان تا بعد از ظهر بیمارستان بودیم بچه ها طفلی ها خیلی خسته شدن اتفاق خاصی نیافتاد پانسمان مامانو تعویض کردن و کمی فیزیو تراپی کردن و فرداش هم همینطور ګذشت روز سه شنبه مرخص شدیم و از همونجا پیش بیمارستان (چون افغانستان زیاد معالجه و دارو خوب نیست بیشتر مردم از ینجا یا پاکستان یا هندوستان برای معالجه میرن و اونجا شبانه روزی ماشین ها است که رفت و آمد میکنن) ماشین ګرفتیم و اومدیم ساعت ۱۲ بود و ساعت ۸ شب خونه رسیدیم مامانو آوردم خونه خودم چون اونجا کسی نیست بدون بابام و داداشم که کارهاشو انجام بده خلاصه جابجا شدیم و شوهر هم همون شب از هندوستان اومد همه ګی خیلی خسته بودیم مامان بیچاره خیلی درد داشت بعد از جمع و جور کردن  کارها خوابیدیم و برای فردا خاله (یک خانم هست که به کارهای خانه ما رسیده ګی میکنه) خبر کردم که بیاد و فرداش اومد و به کارهای خانه و لباسشویی و غیره رسیده ګی میکنه البته من برای خودم هفته یک یا دو روز صداش میکنم ولی حالا هر روزه میاد چو ن من اصلا رسیده ګی نمیتونم به مامان بابا بچه ها و شوهر کار اداره و مهمانداری، از روز ۴ شنبه تا دیروز همش به پخت و پز و مهمانداری و پرستاری ګذشته امروز اومدم اداره خیلی خسته استم ولی از خدواند شفای مامان را میخام که بزودی سرپا بشن انشاالله.

و از شما هم میخام که دعا کنید مخصوصا اګه کسی حرم امام رضا (ع) رفت حتما دعا کنید.

شادکام و موفق باشید

انشالله


نظرات 3 + ارسال نظر
سمیه سه‌شنبه 22 دی 1394 ساعت 18:29 http://lucydays.blogsky.com

خداروشکر که مادرتون به سلامتى عمل شدن و نتیجه رضایت بخشه
خسته نباشید

ممنون عزیزم الان بهترن

آنا سه‌شنبه 8 دی 1394 ساعت 10:03 http://aamiin.blogsky.com

چقدر سخت که برای یک عمل ساده باید این همه راه برید. اما انشالا اوضاع بهتر می شه.
من فقط تخم آبجوش را نفهمیدم. همان تخم مرغ آب پز هست؟

بله عزیزم خیلی سختی کشیدیم انشاالله که مامان خوب بشه راضی هستم، بله عزیزم افغانستان دارو درمان درست نیست مخصوصا برای مریضی های زیاد و عمل حتما باید خارج از افغانستان رفت. تخم آبجوش بله همون آب پز هست عزیزم.

نیسا یکشنبه 6 دی 1394 ساعت 15:48 http://nisa.blogsky.com

سلام عزیزم. خدا را شکر که عمل مادرتون به خوبی انجام شده. ان شاالله به زودی خوب خوب می شوند. من مشهد نیستم ولی خواهرم مشهد زندگی می کند حتما از او می خواهم که برایتان در حرم امام رضا(ع) دعای مخصوصی بکند. و خودم هم از صمیم قلب برایت دعا می کنم. خسته هم نباشی دوست خوبم.

سلام عزیزم ممنونم ازدعای شما و خواهر عزیزتون انشاالله دعای همه ما قبول درګاه حق ګردد.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.