سلام عزیزانم، امیدورام خوب و سر حال باشید، از دیروز اګه شرع کنم که یک روز نارمل کاری بود که اداره اومدم و بعدا خونه رفتم در راه بودیم که پسر بزرګه هوس پیتزا کرد که مامان بریم رستورانت ولی من که نه حوصله داشتم نه وقت رفتن چون باید سریع خونه میرفتم و شام و جمع و جور کردن خونه رو انجام میدادم چون مامان اینا هنوز خونه ما هستن سریع به شوهری زنګ زدم که بیاد و بچه ها رو بیرون ببره پیتزا خوردن شوهری هم که حس حرف ګوش کردنش بیدار بود سریع اومد بچه ها شال و کلاه کردن و رفتن بیرون من هم به کارهای خونه نماز و شام پختن رسیدم شام مرغ آب پز داشتم برنج هم دم کردم و داشتم سالاد درست میکردم که مادر زن داداش بزرګه عیادت مامان اومد و با خودش سوپ اورده بود چند دقیقه بود و رفت بچه ها اومدن و باخودشون ساندویج و پیتزا اورده بودن این یعنی زحمت من که بالای شام پختن کشیده بودم حیف شد چون همه سوپ ساندویج و پیتزا خوردن و غذای من برای امروز نهار مامان اینا موند و من هم خوشحال . بعد غذا چای میوه و جمع و جور کردن و خواب صبح پا شدیم اومدیم بچه ها مهد و من اداره امروز تو اداره اصلا دست و دلم به کار نمیره نمیدونم چرا بهر صورت خیلی خوشحالم بخاطر ۲ روز تعطیلی معمولا خیلی ۵ شنبه ها را دوست دارم ګر چه میدونم خیلی کار و مهمون خواهم داشت ولی ازینکه خونه هستم خوشحالم پسر بزرګه امشب میره خونه مادر شوهر و تا شب یک شنبه اونجا هست و شنبه شب بر میګرده چون خیلی خانواده باباش رو دوست داره که دلیلش اینه که با اونا بزرګ شده من که تازه ازدواج کردم ۵ سال اول رو با خانوداده همسرم یکجا زنده ګی میکردیم یعنی تازه یکسال هست که مستقل شدم در پست های بعدی انشاالله جزییات رو مینویسم.
خوشحال و سر فراز باشید و مرا هم در دعاهایتان فراموش نکنید
یا الله