عزیزان دلم سلام،
همسر دوبار ه به دیار غربت بازگشت روز دوشنبه 20 شهریور همان روز که خیلی دلم گرفته و غمگین بود...
امروز ساعت 5 صبح به خانه خودش در ونکوور رسید و من امروز به مرحمت الهی احساس آرامش میکنم چون به دلایل مختلف خیلی خیلی ناراحت و افسرده بودم.
من و بچه باز هم تنها ماندیم ولی خدارو شکر تنهای تنها نیستیم چون مامان بابا داداش و خانواده همسر با ما و خیلی خاطر خواه ما استن ولی باز هم جای همسر رو هیچکی نمیتونه برای ما پر کنه.
مخاطم خدای مهربونم:
خدای من خدای مهربونم واقعا که مهربانی و مرحمت تو دریای بیکران است که من بنده عاجز از توصیف آنم، خدای من، من در هر مرحله زنده گیم باران مهربانی تو را همیشه و همیشه مشاهده میکنم، خدایا من هیچ وقت هیچ هیچ وقت بالای هرچیزی که تو مرا شایسته دیدی عصبانی نبودم خودت شاهدی شاید خیلی وقتها از تو دور شدم فاصله گرفتم و شاید با بعضی از اعمالم ناشکری کردم ولی حتی در بدترین شرایط زنده گیم از تو عصبانی نبودم من هر شرایط رو قسمت و تقدیر خودم و گاهی اشتباه و مشکل خودم فکر کردم و هر قدر غرق گناه و معصیت بودم به تو رجوع کرده و خواهم کرد، خدای من تو چه کردی در خلقت من که من خودخواه و مغرور به جز تو از هیچ کس امید و توقعی ندارم ؟ این گناه من نیست این همه مرحمت و مهربانی تو بوده و خواهد بود که شامل من شده و من چنان به مرحمت ها و مهربانی های تو عادت کردم که بنده هایت حتی کسانی که نزدیکترین و عمیق ترین پیوند ها را با من دارد توقع خاصی ندارم...
الهی شکرت شکرت شکرت بابت همه چیز
یا حق
امیدوارم زودتر کارتون انجام بشه و کنار هم باشید
ممنونم ماهی عزیزم.
خدا رو شکر که سلامت رسید همسر. بیضا جان انشاالله به زودی کاراتون درست میشه و خانواده دور هم به شادی جمع میشید
ممنونم صحرای عزیزم بله عزیزم انشاالله که بزودی به همسر جان بپیوندیم و به خیر و سلامتی