زنده ګی من

لحظات تلخ و شیرین زنده ګی من

زنده ګی من

لحظات تلخ و شیرین زنده ګی من

عید و مهمانداری...

عزیزانم سلام امیدوارم  حالتون خوب باشه.

باز هم مدت طولانی است که ننوشتم  امیدوارم همه روزهارو خوب خوش و پر از برکت رو سپری کرده باشین.

ماه رمضون بهترین ماه تموم شد من بعد از این ماه واقعا دلتنگ میشم برای تمام لحظات پر برکت و مخصوصا لجظات افطاری واقعا خیلی لذتبخشه.

روزهای عید هم گذشت  یکروز قبل از عید همسر کابل اومد ولی من فقط دو روز قبل موقع که  پرواز میکرد خبر شدم سورپرایز جالب بود و روزهای عید تقریبا با بودنش به هممون خوش گذشت هنوز هم تشریف دارن و دقیقا نمیدونم چی موقع میره چون چیزی نمیگه فقط میگه که ویزه ام 45 روز اقامت داره حالا ببنیم  چی نقشه داره فقط یکم دلخوشی ام واسه اینه که یکی از بهترین دوستاش که اونجا باهم بودن و همچنان داماد عموی من هم است باهاش اومده و اون تقریبا 9 ماه پیش از همسر رفته بود کانادا و حالا کارهای اقامت خانوادش خیلی پیشرفت کرده و برنامشون هم اینه که باهم برن .

همسر خیلی لاغر شده شقیقه هاش ماش و برنج شده و این در عمر 32 سالگی خیلی بده دراولین نگاه خیلی دلم براش سوخت خیلی عصبی تر از گذشته شده و اندازه سر سوزن هم در دیدگاه و اخلاقش تغیرات ایجاد نشده و این برای من خیلی نا امید کننده بود یک شکست واقعی چون من فکر میکردم  این چند وقتی که از خانواده دور بوده شاید قدر بعضی چیزها رو بدونه ولی هیچی تغیر نکرده.  زیادتر وقتهاش با کیارش سپری میشه من 9 روز اول رو باهاش بودم چون بخاطر روزهای عید تعطیلی داشتیم  بعد اون من روزها اداره میام کیومرث مدرسه میره و همسر با کیارش روزها میرن خونه مامان همسر زیادتر شبها هم با دوستاش سپری میشه ، نمیدونم که قبلا کفته بودم یا نه همسر خیلی دوست و رفیق داره که تمام وقت اضافش همیشه با اونا سپری میشد یعنی همسر معتقد نیست که بعد از کار و باشگاه باید دیگر وقتها با زن و بچه سپری بشه

آه که چقدر دردها رو به این خاطر سپری کرده و میکنم...

بهر صورت عزیزانم فکر کنم همین قدر بسه دیگه چیزی به ذهنم نمیرسه ...

همیشه شاد و سلامت باشید.

خدایا شکر

یا الله