زنده ګی من

لحظات تلخ و شیرین زنده ګی من

زنده ګی من

لحظات تلخ و شیرین زنده ګی من

سلام عزیزانم

عزیزان دلم سلام

امیدوارم همتون خوب و سر حال باشید من و بچه ها شکر خدا خوب هستیم ولی هنوز هم با افسرده گی لعنتی دست و گریبان هستم. زنده گی میگذره اداره میرم و میام شوهر همچنان در مسافرت بسر میبره و کارهای ویزای ما هم هنوز معلوم نیست. حسنای نازم یک و نیم سالش شده و خیلی خانوم و ناز شده ماشاالله خیلی خیلی زیاد شیرین زبونی میکنه و همه رو با کارهای شیرینش عاشق خودش کرده خدارو شکر با نعمت های فراوانش. واقعا این چند وقت به هیچ کس سر نزدم ولی خواستم یک چیز مختصر از احوال خودم بنویسم. صحرای عزیزم بیام گذاشته بود و از انتحاری های اخیر سوال کرده بود ممنونم عزیزم شکر خدا ما خوبیم ولی در انتحاری که در مرکز فرهنگی تبیان بود یکی از فامیل های نزدیک ما شهید شد که خیلی غمگین شدیم که استاد ۴ دانشگاه بود و واقعا یک انسان واقعی بود و همچنان غمگین برای همه کسانی که کشته و زخمی شدند. بهر صورت عزیزانم همینه زنده گی در اینجا یعنتی افغانستان امیدوارم همگی در حفظ خداوند باشند.

الهی شکر

یا حق