زنده ګی من

لحظات تلخ و شیرین زنده ګی من

زنده ګی من

لحظات تلخ و شیرین زنده ګی من

ماه رمضان مبارک

سلام عزیزان دلم امیدوارم حالتون خوب باشه و طاعات عبادات تا قبول درگاه حق.

به گفته ایرانی های عزیزمون بلاخره یک قورباغه دیگه رو هم قورت دارم و لایسنس دایمی درایوری رو گرفتم در تاریخ اول آپریل خیلی خیلی تو کانادا مخصوصا ایالت بی سی لایسنس مخصوصا هم لایسنس کلاس 5 سخت هست عزیزانی که اینجا هستن میدونن مخصوصا که بعد شرایط کرونا اصلا اپاینتمت پیدا نمیشه خلاص خیلی سختی ها دیدم تا گرفتمش  و خدارا هزار بار شاکرم بابت اینکه به حیث یک مهاجر پیشرفتی خیلی خوبی داشتم از هر لحاظ در این سه سال.

عزیزانم ماه رمضون هست روزه میگیرم اگرچه همسر میگفت نگیر خیلی جراحی بزرگ رو امسال پشت سر گذشتوندی و شیرده هم استی و خیلی صبح تا شب بدو بدو هم داری ولی خداییش من از لحاظ جسمی مشکلی بخاطر هسترکتومی ندارم شاید بدنم ضعیف شده ولی در کل خدا رو شکر خوبم و شیر دهی من فقط شبها یکبار یا دوبار شیر دهی دارم برای  حاتم نازنینم و گل پسر خیلی خوب غذا میخوره دگه نگرانی ندارم بخاطر که گشنه نمونه و مسله آخر که بدو بدو دارم زنده گی اینجا همیش همینطوری است دیگه نمیشه که من هر سال رو بخورم  من عاشق این ماهم مخصوصا وقت افطار، یه وقتایی تو خونه پدری همه مون روزه داشتیم چقد سحری و افطاری های لذتبخش داشتیم با یادآوری اون روزها دلم خیلی میگیره ولی خدای مهربونم رو شاکرم امسال هم در موقع افطاری همه رو دعا میکنم مخصوصا مریضارو و مامان گلم را 

عزیزانم هرکی گذری ازینجا کرد و این پست رو خوند برای مادر عزیزم دعایی کنید خیلی ممنونتان استم.

الهی همه ما و شما تن مان سالم باشد و به تمام آرزوهای مشروع خود برسیم.


خدایا شکرت

ِِیا الله

سال نو مبارک


عزیزان دلم سلام بهار 1401 مبارک، الهی یا الهی این سال پر از سلامتی، حال دل خوب، خیر،برکت،صمیمت، پر از دیدار عزیزان،پر از پول و بدون محتاجی برای همه و همه باشد.

امروز نوروز است و من اداره هستم، تو غربت نه نوروزی هست و نه عیدی بدبختی اینجا است که نه عید خودمون رو میتونیم تجلیل کنیم نه ازینارو. الهی شکر بهر حالش ولی واقعا دلم تنگه کار ریخته روی میزم و من دلتنگ دلتنگ،

رفتم دو یا سه پوست سال 95 رو خوندم اونموقع که حسنای نازم رو باردار بودم، حسنای نازم حالا برای خودش خانمی شده دلم واسه اونوقتها تنگ شد میدونم روزی میاد که برای امروزم دلم تنگ میشه، تو یکی اس پستها راجع به خانومی نوشته بودم که پسرش عمل میشد، الان خیلی دیره که نیستن، خانومی، ماهی عزیزم، مهناز جون و خیلی خیلی از دوستان عزیزمون همه جا رو گردوخاک گرفته مثل دلهامون

کیومرث من دوماه دیگه 12 ساله میشه و من خیلی باهاش چالش دارم نمیدونم از ضعف منه یا از خودش شاید هردو طرف من دلم تنگ بچگی هاش شده اونوقت که هرچی میخاستم انجام میداد نه آنکه حالا حتی برای کوچکترین کار مانند حمام کردنش 20 صداش کنم دعواش کنم تا عملی کنه چرا؟ خیلی دلیل ها داره یکی از دلایلش موبایل و آیپد هست  که همیش در حال بازی کردن هست کیومرثم چشم چپش کم کاره تنبل هست عصبی است زبونش گیر میکنه و خیلی خیلی عصبی  هست تمام هوش و حواسش به بازی موبایل هست

من واقعا به معنی تمام درمانده شدم بیچاره بعضی اوقات گریه میکنم خیلی این موضوع نوشتن میخاد ومن درمانده حتی حوصله نوشتن ندارم.

شادکام باشید عزیزان دلم

یا الله