زنده ګی من

لحظات تلخ و شیرین زنده ګی من

زنده ګی من

لحظات تلخ و شیرین زنده ګی من

مادرم

بهانه من بغض خانه من 

گرفته دلم گریه میخواهم

خیال خوش عاشقانه من

همیشه تویی آخرین راهم


امروز صبح وقتی که در عین راننده گی باهاش حرف زدم گفت با داداشم که آلمان است صحبت کرده و براش درد دل کرده و گریه کرده،

باز هم گریه ها کردم خدارو شکر که سرما خوردم همه فکر میکنن بخاطر سرماخورده گی است و خدارو شکر که امروز دایان نیست چون میز کارش نزدیک من هست حتما میدونست دارم گریه میکنم. بنظرتون یک مریض سرطانی به چی فکر میکنه که گریه میکنه؟ وقتی به فکرهاش فکر میکنم دلم آتش میگیره و دلم میخاد زمین و زمان رو به آتیش بکشم از ین آتیشی که روی دلم هست.

خانواده گی سرما خوردیم همه مون تست کووید کردیم خدارو شکر منفی بود. 


یا الله پناه بر تو


نظرات 1 + ارسال نظر
صحرا سه‌شنبه 17 اسفند 1400 ساعت 05:17

انشاالله مادر جان دوره درمانو با موفقیت بگذرونه و زودتر بیان پیشتون بیضا جان

ممنون عزیز دلم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.