زنده ګی من

لحظات تلخ و شیرین زنده ګی من

زنده ګی من

لحظات تلخ و شیرین زنده ګی من

دلتنګ

سلام عزیزای دل،

دیروز یعنی سه شنبه از اداره خونه مامانم رفتم با ګل پسر ها شب هم تولد داداش کوچیکه بود براش کیک خریدم و یک موبایل سمسونک هم هدیه ګرفتم براش غذارو هم از بیرون ګرفتم شب خوبی بود کلی عکس انداختیم ګل پسرهای من خیلی کیک خامه ای دوست بعد از شام زیادی کیک خوردن بعدا عکسها رو واسه ۳ تا داداشهای که افغانستان نیستن (یکیش بازن و بچه هاش آمریکا هستن، دوتاش که مجرد و در آلمان زنده ګی میکنن) فرستادیم خوشحال شدن و کلی حرفیدن با وایبر بعدش خواب و سحری پا شدم یه کم خوردم بعد نماز و صبح هم همون برنامه همه روزه آماده شدن و اومدن به اداره.

من ۶ونیم ساله عروسی کردم ۲ سال باردار بودم ۴ سال شیرده بودم وقتی پسر بزرګه بدنیا اومد ۲۲ روز از روزه رو خوردم و پسر کوچیکه هم که بدنیا اومد یک ماه یعنی همش رو خوردم یعنی ۵۲ روز قرضدار شدم و یک و نیم ماه پیش که پسر کوچیکه رو کرفتم از شیر روزه کرفتن رو شروع کردم چون نه شیر ده بودم و نه باردار امروز تازه روز شانزدهم است که روزه میګیرم و دعا کنید که همش رو این زمستون انشاالله تموم کنم اګه باز هم ګند نزده باشم و بار دار نباشم برام دعا کنید که انشاالله نباشه و من یک نفس راحت بکشم یعنی یک یا چندین سال را بدون بارداری و شیر دهی بګذرانم چون هم کارمند هستم فول تایم هم خانه دار خیلی خیلی سخته.

میدونم در ایران هم زیاد بچه نمیارن یعنی همش یک یا دو تا هستش که خیلی خوبه و افغانستان باید کمتر از ۴ بچه نداشته باشی و لی بعضیا اینجا هم به ۲ یا ۳ تا قناعت میکنن و من شخصا خودم همیشه آرزوم ۲ تا بچه بود یه دختر یه پسر ولی خداو جونم به خواست من توجه نکرد و هردوتاش پسر شد خیلی دختر دوست دارم ولی الان نه چون خیلی خسته ام و اصلا اوضاع افغانستان هم مساعد نیست که هی بچه بیاریم.

خداوند صلح و آرامش را در تمام کشورهای جنګ زده برقرار بسازد منجمله در افغانستان عزیزم از شما هم دعای خیر میخواهم.

راستی عزیزای دل من از فردا احتمالا برای تقریبا ۱۰ روز مع الخیر عازم پاکستان هستم بخاطر عمل زانوی مامانم لطفا مارا دعا کنید شاید طی همی چند روز ننویسم ولی به یاد  شما عزیزان هستم و محتاج دعای خیر تان.

رستګار و شاد کام باشید دنیا به کامتان

نظرات 3 + ارسال نظر
سمیه سه‌شنبه 22 دی 1394 ساعت 15:59 http://lucydays.blogsky.com

تولد داداشتون با تاخیر مبارک
چقد خوبه که کارها ،ورفتارهاى شما هم مثل ماست
ان شااله که الان حال مادرتون بهتره

ممنون عزیزم بله الان بهتره مادرم عزیزم.

نیسا چهارشنبه 25 آذر 1394 ساعت 14:53 http://nisa.blogsky.com/

عزیزم ان شاالله با خبرهای خوب بیای و حال خوب مادرعزیزت را به ما اطلاع بدهی. از صمیم قلبم برایت دعا می کنم.

خیلی ممنون عزیزم از محبت های شما

ندا چهارشنبه 25 آذر 1394 ساعت 10:22 http://mydailyhappenings.blogsky.com/

انشالله عمل مادرتون به سلامتی انجام بشه و به خوشی برگردید
تولد برادرتون هم مبارک
انشالله دختر دار هم میشی ولی به موقعش

مسافرت خوش بگذره

ممنون عزیز دلم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.