زنده ګی من

لحظات تلخ و شیرین زنده ګی من

زنده ګی من

لحظات تلخ و شیرین زنده ګی من

سلام عزیزانم،

روز ۵ شنبه که خونه رفتم بچه ها رو حموم کردم لباس ریختم تو ماشین لباس شویی، خودم جمع و جور کردم دوش ګرفتم نماز خواندم همسر اومد همګی آماده بودیم منو کیارشو برد خونه عمو که ګفتم زن عمو فوت شده بود بخاطر شب جمعه بود باید یه سر میرفتم خودش کیومرث رو بردخونه مامانش من ۴۵ دقیقه اونجا موندم همسر کیومرث رو ګذاشت اومد دوباره دنبال من، هم از خانواده عمو خدا حافظی کردم اومدم رفتیم ۳ نفره خونه مامان، غذا قابلی پلو داشتن از مراسم ختم قران زن عمو براشون فرستاده بودن غذا رو ګرم کردم سالاد درست کردم شام خوردیم چای خوردیم تا ساعت ۱۱ بودیم و اومدیم خونه و خواب. روز جمعه صبح تا ۸ خوابیدیم بعدا من بیدارشدم صبحانه درست کردم خوردیم جمع کردم یه زن که قبلا باهاش صحبت کرده بودم بخاطر کارهای خونه اومد (چون اون زن قبلی کارش خوب نبود)باهاش صحبت کردم و ګفتم کمی کار رو امروز شروع کنه اون هم شروع کرد ولی اصلا اصلا کار فهمیده نبودهمسر رفت مراسم ختم قران یکی از دوستاش که از مکه اومده بودن خوب تا نهار چیزی به خانمه نګفتم نګفتم نهار خوردیم (قیمه ګل کلم ) چای خوردیم ګفتم دیګه بسه یه کم پول بهش دادم ګفتم هر وقتی ضرورت داشتم بهت زنګ میزنم خانمه رفت همسر هم اومد من جمع کردم رفتیم با کیارش خونه مادر شوهر، شوهر تو راه ګفت فردا چند تا از همکارام رو دعوت کردم برای نهار منتو آماده کن ګفتم درسته بعضی چیزها لازم بود ګفت تورو میذارم خونه مامان میرم خرید میکنم رفتیم اونجا چای خوردیم همسر یه کم استراحت کرد بعد با داداش کوچیکش رفتن مواد غذایی رو خریدن اومدن نماز خوندیم شام خوردیم چای خوردیم و اومدیم خونه به خواهر شوهر کوچیکه زنګ زدم که فردا بیا و کمی به من کمک کن و به همون خانم کارګر سابقه هم زنګ زدم که فردا بیاد و یه کم تمیزکاری کنه، فردا شوهر صبحانه خورد رفت سر کار خانم کارګر هم اومد صبحانه خوردیم کار رو شروع کردیم خواهر شوهر هم ساعت ۹ اومد خانمه تمیز کاری کردما هم آشپزی کردیم منتو(غذای افغانی )رو تهیه کردیم کباب مرغ درست کردم، فرنی، سالاد، میوه و آجیل همه چیز رو تهیه کردیم و روانه هال که (طبقه اول خونه من یکدست هال ا ست برای پذیرایی مهمانان) کردیم مهمونها ساعت ۱ اومدن غذاهای ګرم رو هم فرستادیم نهار خوردن چای و میوه هم خوردن و رفتن ما هم نهار خوردیم بعد به کمک خانم کارګر همه ظرفها رو شستیم جارو کشیدیم و جمع کردیم خواهر شوهر رفت من یکم استراحت کردم شام تنها یکم برنج دم کردم و خیلی هم غذای مونده داشتم کیارش یکم سرما خورده بود غذاشو دادم دارو دادم و خوابید همسر اومد کیومرث رو هم با خودش آورد نماز خوندم شام خوردیم چایی خوردیم و خوابیدیم. صبح روز یکشنبه باز هم همون برنامه همیشګی اومدیم اداره شب که خونه رفتم بچه از غذاهای مونده مهمونی خوردن برای همسر یکم برنج دم کردم با مرغ مونده خورد من هم کمی سالاد و سیب زمینی آب پز خوردم (راستی احساس میکنم خیلی سریع دارم وزن میګیرم به همین خاطر چند شبی است که تنها سالاد یا خیلی غذای سبک میخورم) چایی خوردیم و خوابیدیم. صبح نماز خوندم و آماده شدیم اومدیم الان هم از اداره مینویسم. تو اداره هم زیادی مشغولم از طرف دیګر بخاطر سرعت اضافه وزنم چند روزی میشه ورزشهای سبک رو تو باشګاه اداره شروع کردم امیدوارم بتونم ادامه بدم. خدایا شکرت هزار بار.

یاحق

نظرات 1 + ارسال نظر
نیسا دوشنبه 19 بهمن 1394 ساعت 16:46 http://nisa.blogsky.com/

سلام بیضاجونم. برای فوت خانم عموتون بهتون تسلیت میگم خدارحمتشون کنه.
از مهمون داری هم خسته نباشی. خوبه که رژیم غذایی را رعایت می کنی. من که اگر غذا باشه امکان نداره بتونم جلوی خودم را بگیرم و نخورم!!! پرخور نیستم ولی خیلی شکمو هستم. برای همین به بدبختی خودم را روی 66 کیلو نگه داشتم. خیلی دوست دارم 60 یا 62 بشم ولی نمیشه! قدم (164) اگر 62 بشم عالیه ولی شکموییم چنین اجازه ای نمیده. آفرین به اراده ات. البته شما با توجه به اینکه نی نی داری باید خیلی به خودت فشار نیاری. مراقب خودت باش.

نیسای عزیزم ممنونم، در مورد رژیم واقعا من خیلی با اراده هستم حتی اطرافیانم خیلی عصبانی میشن که چرا همیشه من مراعات میکنم من قدم ۱۵۶ هست و استخوانبندی کوچیک دارم و اګر وزنم اضافه شود خیلی برام ناراحت کننده است حالا شما ماشاالله قدتون خیلی خوبه و اګه کمی اضافه وزن هم داشته باشی زیاد پیدا نیست، من قبلا بارداری ۵۰ بودم حالا تقریبا شدم ۵۳ ماه چهارم امروز شروع شد واقعا احساس چاقی میکنم و فکر میکنم سریع وزن ګرفتم در حالیکه در ۳ ماه اول باید زیادتر از ۱ الی ۲ کیلو وزن نګیرم به همین خاطر کم کم رعایت میکنم تاحدی که نه به خودم و نه به نی نی صدمه بزنه. ایشالا همه همون تو هر عرصه موفق باشیم. خدا یا شکر

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.