زنده ګی من

لحظات تلخ و شیرین زنده ګی من

زنده ګی من

لحظات تلخ و شیرین زنده ګی من

سفر احتمالی

عزیزانم سلام، امیدوارم خوش و سر حال باشید،

روز یکشنبه که خونه رفتم مامان زنګ زد که بیایین شب اینجا که من رد کردم ولی خیلی اصرار کرد ګفت خونه عموت اینا میان و غذا هم میارن شما هم بیایین منم قبول کردم، یکم بخودم رسیدم، کیارش هی میګفت ممی کیک تولدو کی میخوریم؟ فکر میکرد کیک تولد است، پرسید تولد کی هست ګفتم تولد ددیت(منو ممی میګن باباشونو ددی) همسر اومد من که درو باز کردم منو بوسید و ګفت روز عشق مون مبارک و بعدیک بسته داد ګفت کادو منم ګفتم وای من که اصلا کادو نخریدم ګفت مهم نیست ولی من باید میخریدم، براش موضوع خونه مامان رو ګفتم ګفت حالا که مامانت اصرار کرده میریم من هم ګفتم پس کادو و کیک رو هم میبریم ګفت خوبه، همسر رفت که شیو کنه منم نماز خوندم همسر تموم شد من که فکر میکردم کادوی همسر ادکلن است بازش کردم ګفتم یکم ازش بزنم که همسر خوشحال بشه تا کادو رو باز کردم چشمم افتاد به Glaxy S H   رو به همسر ګفتم این موبایله ګفت بله واقعا سورپرایز شدم اګر چه من همیشه از همسرکادو های قیمتی (انګشتر الماس، سرویس طلا، آی پد و غیره) ګرفتم ولی اینبار واقعا سورپرایز شدم و دوباره همسر رو بوسیدم چون این موبایلو خیلی دوست داشتم.بهرصورت شب رفتیم خونه مامان پیش از امدن مهمونها کیک رو بریدیم و با چای خوردیم یه کم هم واسه کیومرث و مادر شوهر کنار ګذاشتم، مهمونها اومدن غذا آورده بودن (برنج و مرغ) غذا خوردیم چای و میوه مهمونها رفتن همسر هم کیک رو ګرفت و رفت خونه مامانش که شب اونجا بخابه من هم بخاطر مهمونی روز دوشنبه موندم خونه مامان،  روز دو شنبه هم سرما خورده بودم هم مجبور بودم خیلی آشپزی کنم بهر صورت همه غذا ا رو آماده کردم مهمونا خیلی دیر اومدن غذا، چای و میوه خوردن رفتن تقریبا شب شده بود منو کیارش هم مقداری غذا ګرفتیم و رفتیم خونه کمی جمع و جور کردم نماز خوندم غذا ها رو ګرم کردم کیومرث و همسر اومدن شام خوردن من هیچی نخوردم سیر بودم خسته هم بودم و باز هم بخاطر کارهای مهاجرت مان با همسر دعوا کردیم(خدایا خودت بهتر میدانی واقعا خسته شدم) دعوا تقریبا شدید بود که همسر رفت تو اتاق دیګه خوابید و ما هم خوابیدیم، فرداش روز ۳ شنبه یک روز روتین بود که اداره رفتیم فشارم هم خیلی پایین بود و شب هم که خونه اومدم واسه شام  کشمش پلو و سیب زمینی آب پز درست کردم اصلا از دعوا دیګه حرفی نشد و همسر خودش حرف زدن رو شروع کردګفت بیا غذا بخور ګفتم میل ندارم و اصرار کرد من هم یه کم خوردم چای خوردیم و خوابیدیم، روز چهار شنبه همچنان یک روز روتین بود که اداره و خونه و شام هم لاندی و برنج درست کردم که خودم نخوردم یه کم سیب زمینی آب پز خوردم، چای و یه کم حرفیدیم و قرار شد من فرداش که امروز باشه برم بخاطر ګرفتن ویزه هندوستان برای خودم و بچه ها اقدام کنم(شوهر که دو ماه پیش رفته بود ویزه داره) و خوابیدیم. امروز که اومدیم پیش از رفتن به اداره رفتم نماینده ګی سفارت هندوستان که در نزدیک اداره هست ۲ و نیم ساعت اونجا بودم که تمام کارها تموم شد و ۱۰ روز دیګه برای دادن ویزا ګفتن بریم که ایشالا خیر باشه اګه خواست خدا بود شاید برای چند روزی بریم هندوستان، حالا هم از اداره مینویسم  دو روز تعطیلی پیش رو داریم ایشالا برای همه خوش بګذره و خبرهای خوش خوش بشنویم. خدایا شکرت هزار بار شکرت، شکر به داده و نداده ات.

موفق و کامګار باشید

یا حق


نظرات 2 + ارسال نظر
نیسا شنبه 1 اسفند 1394 ساعت 15:45 http://nisa.blogsky.com/

کادوی روز عشقتون مبارک. سوپرایز خیلی خوبی بوده. ان شاالله هندوستان خیلی خیلی خوش بگذره.
شاد و سلامت باشید.

نیسای عزیزم ممنونم، بله واقعا سوپرایز عالی بود. ممنونم عزیزم ایشالا سفر خوبی باشه.

سمیه پنج‌شنبه 29 بهمن 1394 ساعت 21:06

خوشبحالت چه کادوى خوبى ، دست شوهرتون دردنکنه
ان شاله سفر خوش بگذره
منم دلم میخواد برم هندوستان فک میکنم جای خوبى باشه
برگشتى بیا برامون تعریف کن

سمیه عزیزم ممنونم، بله واقعا کادوی قشنګی بود، بله عزیزم هندوستان جای خوبیه من دوبار دیګه رفتم یکبار واسه یک کنفرانس بود از اداره و بارو دوم واسه تفریح و سیاحت در زمستان خیلی خوبه یه جای ګرم، سر سبز و مرطوب. ایشالا روزی شما هم بری و لذت ببری.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.