زنده ګی من

لحظات تلخ و شیرین زنده ګی من

زنده ګی من

لحظات تلخ و شیرین زنده ګی من

سالګرد زمینی شدنت مبارک ای بهانه بودن من

کیومرث عزیزم امروز باز هم میخواهم برای تو بنویسم ای اولین ستاره آسمان تاریک دل من، چقدر همیشه دلم بهانه میخواهد که نوشته های پراګنده ام همه برای تو و در وصف تو باشد، ولی این چه اصرار است که هرګاهی میخواهم برای تو بنویسم اشک و بغض یکجا شده و در این راه مرا یاری میکنند، اګرچه امروز نمیخواهم از بغض و درد حرف بزنم اما قلم در وصف تو همیشه از بغض مینویسد چون وقتی مینویسم دو چشم معصومت در پیش چشمانم هست، آخخخ ای معصومترین نګاه زنده ګی من، عزیزکم دلبندکم میدانی که چی خوابها و آرزو ها برایت دارم؟ مسلما حالا تو نمیدانی و امیدوارم انقدر زنده بمانم که تک تک این خوابها به حقیقت مبدل ګردد، امید زنده ګی ام حتی بعضی وقتهای که خیلی از زنده ګی خسته میشوم نمیتوانم به مرګ فکر کنم چون میخواهم این آرزو ها به ثمر برسد. معنی این جمله را (من مهم نیستم خوشحالی بچم مهمه) را با تو درک کردم واقعا با تا تمام وجودم درک کردم که همیشه آرزو دارم که خوشحال باشی، سلامت باشی، و به تک تک آرزوهای مشروعت برسی، همیشه یک فرد موفق در خانواده و اجتماع باشی .

میلاد تو شیرین ترین بهانه ایست که می توان با آن به رنجهای زندگی هم دل بست و در میان این روزهای شتابزده عاشقانه تر زیست. میلادتو معراج دستهای من است وقتی که عاشقانه تولدت را شکر می گویم. تولدت مبارک کیومرث عزیز تر از جانم


عزیزای دلم دوستان مهربانم امروز به بهانه تولد کیومرث عزیزم میخواهم خاطره بدنیا آمدن این ستاره زنده ګی ام را مختصرا بنویسم،

۶ سال پیش در همین روز طبق معمول که ۳ ماه آخر بارداری را خواب درست نداشتم صبح با بدخوابی شب بیدار شدم هوا ګرم بود دوش ګرفتم یه کم صبحانه خوردم و رفتم اداره، چون دقیقا در همین روز ۴۰ هفته بارداری من کامل میشد من با اداره صحبت کرده بودم و مرخصی ام را در همین تاریخ تعین کرده بودم ولی خاطر نشان کرده بودم که اګر یک یا دوهفته زودتر بدنیا آومدن کودک اتفاق بیفتد دیګه دست من نیست خوب تا همون روز اتفاق نیافتاد و من همان روز را هم اداره رفتم و دیګه تصمیم داشتم سر از روز بعد اداره نرم و تا زایمان استراحت کنم،کارهامو ردیف کردم ساعت ۵ تعطیلی بود ساعت ۳ منو ګفتن برم در اتاق که جلسات تشکیل میشد، منم رفتم دیدم دیدم وای تمام همکارانم جمع شدند و سر میز هم یه کیک خیلی خیلی بزرګ و خوشګل میوه ای بود و اونطرف اتاق یک تخت خواب خیلی کوچک و خوشګل یعنی منو سورپرایز کردند و همګی هماهنګی ها رو (یک دایرکتر انګلیسی داشتم من، یه آقای حدود ۵۶ ساله که تمام پیشرفت های کاری مو مدیونش هستم واقعا یک شخص به تمام معنی انسان بود که بعد سه سال کار از افغانستان رفت مدتی انګلیس بود حالا آلمان هست چون خانمش آلمانی الاصل بود) کرده بود یه کم حرف زد و آرزوی دلایوری خوب و تعطیلی پر از خوشی و لذت در کنار بچم برام کرد (۳ ماه تعطیلی داشتم) بعد از من تقاضا کرد که حرف بزنمم من هم در حالیکه خیلی احساساتی شده بودم با بغض و اشک حرف زدم و تشکری کردم و کیک رو بریدم همه کیک رو خوردیم با چای و هدیه قشګ رو هم تقدیم من کردند و من دیګه تعطیل شدم و آومدم خونه، باید حتما اونروز میرفتم پیش دکترم که من، همسر و خواهر شوهر رفتیم بیمارستان دکترم که معاینه کرد دید هیچ علایم زایمان ندارم سنوګرافی کرد و یه کم نګران و ګفت مایع آمنیو خیلی خیلی کم شده و بچه در حال خطره باید سزارین بشی در حالیکه همسر بیچاره خیلی خیلی شوکه شده بود رفت دنبال مامان بابای من و ساک که قبلا آماده کرده بودیم مقدمات عمل انجام شد، بابا و مامان اومدن من هم خیلی سترس داشتم منو آماده کردن و بردن اتاق عمل درست ساعت ۸:۳۰ شب کیومرث عزیزم با عمل سزارین به دنیا اومد و دنیای منو رنګی کرد، خاطرات بیمارستان خیلی زیاده و اینکه من چقد نازک نارنجی بودم و چقد ګریه میکردم و چقد ناز آ ه و وای میکردم از درد بعد از سزارین بماند سر جاش . ولی بهر حال خیلی خیلی حتی یاد آوری اون روزها برام لذتبخشه، به این ترتیب من مامان شدم و کیومرث عزیزم شد اولین نوه پسری خانواده همسر و اولین نوه خانواده خودم که ایشاالله ۱۲۰ سال شاد و سلامت زنده ګی کنه. آمین خدایا بابت همه نعماتت شکر ګذارم مخصوصا بابت دادن این هدیه آسمانی هزار ها بار شکر ګویت هستم. خدا جونمم نوکرتم و دوست دارم


یاحق

نظرات 5 + ارسال نظر
دلقک دوشنبه 3 خرداد 1395 ساعت 23:11 http://jokker.blogfa.com

خدا حفظش کنه
-
آخییی چقدر شیرین می نویسی.یواشکی به پست های اولیه ات سرک کشیدم.زنده باشی

ممنونم عزیزم منم به وبلاګت رفتم ولی در آخرین پستت نوشتی که دیګه نمینویسی

سمیه یکشنبه 2 خرداد 1395 ساعت 18:56 http://lucydays.blogsky.com

سلام دوست گلم
زادروزه زیبای گل پسرت مبارک
ان شاله همیشه زیر سایه شما نازنین و پدر محترمش باشه

سلام سمیه عزیزم، خیلی خوشحال شدم که باز هم اومدی، ممنونم عزیزم شما هم همیشه شاد و سلامت باشید.

mahee پنج‌شنبه 30 اردیبهشت 1395 ساعت 12:12 http://gahnegar.blogsky.com

عزیزم تولدش مبارک باشه.عاقبت بخیر بشه انشالا..سایه ات بالا سرش باشه عزیزم

خیلی ممنونم ماهی جونم، شما و ګل دختر همچنان،

علی اسفندیاری چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 ساعت 22:00 http://eshqh.blogsky.com/

سلام مادر نمونه وطن بازم تبریک .... انشاء الله که فرزندانت باقیات صالحات برایتان و برای جامعه رنج کشیده مان باشد.
و سرباز امام زمانمان ....
و باعث افتخار همه
تبریک به شما

سلام، ممنونم از حس نظرتون، الهی آمین منم هم بزرګترین آرزویم تقدیم کردن فرزند اهل صالح به دین و کشورمان است. ممنونم بازهم

نیسا چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 ساعت 11:49 http://nisa.blogsky.com

باز هم تبریک تبریک.
آرزو می کنم هر آنچه که دوست داری برای فرزندانت انجام بدهی بتوانی به نحو احسن انجام بدی و لذتش را ببری.
شاد و خرم باشی.

ممنونم نیسای مهربونم،

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.