زنده ګی من

لحظات تلخ و شیرین زنده ګی من

زنده ګی من

لحظات تلخ و شیرین زنده ګی من

بازهم برای مادرم

مادرم سه سال و نه ماه پیش من با تو خداحافظی کردم من تورا بر بار آخر یعنی تصویر حقیقی ات را تصویری که من زیادتر از سی سال همان تصویر را دیده بودم بله مادرکم و نه ماه پیش باز هم من همان گرمای وجود را همان قلب را همان نگاه را دیدم در نقش یک تصویر دیگر وقتی اینجای نوشتن میرسم دلم میخواهد تمام وجودم را به هزاران پارچه تبدیل کنم و کاری کنم که این هزاران پارچه را در خاک مزارت حل کنم باز هم سلسله نوشتن  از پیشم میرود و باز هم من در تو غرق میشوم

وقتی ترا 9 ماه پیش بعد از سه سال در آغوش گرفتم چقدر تو درد کشیده بودی مادر این درد با تک تک سلولهای بدنت چی ها که نکرده بود مادرم موهای سرت نبود و من چقدر آسان میتوانستم به سرت بوسه ها بزنم میدانی مادر من نمیتوانم گریه کنم و صدا بزنم که وای من برای آخرین بار سروصورت مادرم را بوسه نزدم بلی من تا آخرین لحظه در تک تک وجودت بوسه زدم و تک تک وجودت را سجده کردم ولی دقیقا میتوانم همان درد و آه را احساس کنم گویا نکردم و ترا برای آخرین بار نبوسیدم چون من آخرینی نمیخواستم دقیقا من میخواستم ترا تا آخرین نفسهای خودم بوسه بزنم و لمست کنم

مادر جان مادر جان آسمانی ام من از دلتنگی خودم نمیگویم من یک حس دارم که نمیتوانم درباره آن بگویم مادرم من حتی از خدا خواسته بودم همان جسم نحیف و دردمندت را برایم برای سالهای سال نگهدارم بله من خودخواه بودم هرچقدر درد و رنج ات را میدیدم باز هم میخواستم که باشی و روشنی جشمانت را خداوند از من نگیرد ولی میدانی مادرم مشکل اینجا بود که من تنها میخواستم با آنکه دیوانه وار میخواستم ولی صلاحیتی  در امر عملی کردن این کار نداشتم چون من بنده عاجزش هستم چون من در درد و در فراقت بجز اشک و دعا دیگر کاری نه توانستم و نه میتوانم مادر جانم من فکر میکنم تو آسمانی و بهشتی استی تو پاکتر از آب ذلال استی پس مادرم برای من برای صبر و آرامش من دعا کن پیش خدایمان چون صبر کردن در فراق تو تنها یک معجزه میخواهد که باز هم همگی بندهایش ازآن عاجز هستن و بجز خودش خالق این معجزه شده نمیتواند.


نوروز در آسمانها مبارک برایت ای جان من

مادرم


مادرم تاج سرم جان و جهانم برای تو مینویسم تو هنوز و هنوز و حتی شاید در سالهای سال دیگر در باور من هستی و زنده گی میکنی هنوز برای من هضم نشده که تو رفته باشی نه عزیزم جانم تو هستی در باورهای من هستی در خیالات من در فکر و ذهن من در من من  استی

مادرم چه بگویم تمام من پر است از قصه های تو از تو و از تو و از توء تمام من تویی و تویی تمام منٔٔٔٔ‌‌ء من در تو عجین شده ام و تو جایی جز رگ رگ و جان من نرفتی مادر ء تو در من زندانی استی و من زندانبان تو استمء مادرم من نمیدانم چه مینویسم هرچیزی که مینویسم فقط از دل وجانم میاید اینکه وزن و قافیه نداردء ندارد به درک من فقط میخواهم برای تو و درباره تو بنویسمء مادرم از چه بنویسم یکبار فقط یکبار تصویر تورادیدم ولی دقیقا بیاد ندارم که در خواب بود یا بیداری فقط اگر خواب بود خواب چند ثانیه ای بود و یک نگاه توء تو پاک و منزه بودی چادر هم داشتی و کمی آرایش محو و نامحسوس پاک پاک ولی فقط برای چند ثانیه بود مادرمء مادر جانم مادر به جان برابرم فقط شنیدم که تو رفتی تو پرواز کردی ولی من باور ندارم من دیدم مادر که تورا در یک جایی بنام قبر گذاشتند و خروار خاک را ریختند سرت دقیقا آن لحظه یک کابوس بود که من باورش ندارم من فقط یک بی باور تمامم مادرم بیا و مرا به باور برسان بیا فقط بیا و دستم را بگیر....


یا الله صبر

مادرم

مادرم آسمانی شد

مادرم

کاش باشی و بتوان شامه پر کرد از بوی تو، ای شب بوی شبهای بی بوی من
کجایی ای منِ من؟
کجایی ای من تا جانی دوباره بخشی این من را؟
بی تو این من تهی است، هیچ است و پوچ
با تو این من، من است
آری با تو ای مادرم…


هرکی ازینجا رد میشه التماس دعا

مراقبتهای ویژه هست مامان عزیزم

ماه رمضان مبارک

سلام عزیزان دلم امیدوارم حالتون خوب باشه و طاعات عبادات تا قبول درگاه حق.

به گفته ایرانی های عزیزمون بلاخره یک قورباغه دیگه رو هم قورت دارم و لایسنس دایمی درایوری رو گرفتم در تاریخ اول آپریل خیلی خیلی تو کانادا مخصوصا ایالت بی سی لایسنس مخصوصا هم لایسنس کلاس 5 سخت هست عزیزانی که اینجا هستن میدونن مخصوصا که بعد شرایط کرونا اصلا اپاینتمت پیدا نمیشه خلاص خیلی سختی ها دیدم تا گرفتمش  و خدارا هزار بار شاکرم بابت اینکه به حیث یک مهاجر پیشرفتی خیلی خوبی داشتم از هر لحاظ در این سه سال.

عزیزانم ماه رمضون هست روزه میگیرم اگرچه همسر میگفت نگیر خیلی جراحی بزرگ رو امسال پشت سر گذشتوندی و شیرده هم استی و خیلی صبح تا شب بدو بدو هم داری ولی خداییش من از لحاظ جسمی مشکلی بخاطر هسترکتومی ندارم شاید بدنم ضعیف شده ولی در کل خدا رو شکر خوبم و شیر دهی من فقط شبها یکبار یا دوبار شیر دهی دارم برای  حاتم نازنینم و گل پسر خیلی خوب غذا میخوره دگه نگرانی ندارم بخاطر که گشنه نمونه و مسله آخر که بدو بدو دارم زنده گی اینجا همیش همینطوری است دیگه نمیشه که من هر سال رو بخورم  من عاشق این ماهم مخصوصا وقت افطار، یه وقتایی تو خونه پدری همه مون روزه داشتیم چقد سحری و افطاری های لذتبخش داشتیم با یادآوری اون روزها دلم خیلی میگیره ولی خدای مهربونم رو شاکرم امسال هم در موقع افطاری همه رو دعا میکنم مخصوصا مریضارو و مامان گلم را 

عزیزانم هرکی گذری ازینجا کرد و این پست رو خوند برای مادر عزیزم دعایی کنید خیلی ممنونتان استم.

الهی همه ما و شما تن مان سالم باشد و به تمام آرزوهای مشروع خود برسیم.


خدایا شکرت

ِِیا الله